در جریان اعتراضات و پیرو بازداشت من در چهارم آبان هزاروچهارصدویک .. و تحمل پنجاه و چهار روز بازداشت (توضیحا حداکثر ایام بازداشت در قانون سی روز می باشد) حکم بدوی صادره از این قرار به من ابلاغ گردیده:1- پنج سال حبس تعزیری2- دو سال ممنوع الخروج از کشور3- دو سال منع استفاده از گوشی و دستگاههای هوشمند4- دو سال منع استفاده از خدمات اجتماعی و اداری و بانکی5- دو سال منع عضویت در دستجات و گروه های اجتماعی و سیاسی6- تهیه پژوهشنامه ای در هشتاد صفحه با موضوع ضرورت وجود امنیت در جوامع بشری و .. مذمت رژیم سفاک پهلوی با ارجاع به منابع معینپ.ن.: و تمام اینها حکمی ست بر این که نتوانسته اند از زبان و رفتار و اندیشه ی من سرسوزن التفاتی برای خود بیابند. ناخشنودی و بیزاری من از آنان شاید تنها اعتباری باشد برایشان که بتوانند لحاظ نمایند. به جز این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است در سراپای وجودت هنری نیست که نیست یادداشتهای روزانه...ادامه مطلب
حین بازجویی خودکارم از روی میز افتاده بود پایین .. نمی دانم دستم خورده بود یا توی صندلی جابه جا شده بودم از درد نشستن ممتد ..گفت: خودکارتو بردار!کل بازجویی با چشمهای بسته و دستبندهای کیپ شده دور مچم انجام میشد. از صندلی پایین امدم و کف دو دستم را به قائمه ی پایه ی صندلی، آنجایی که دقیقه ای پیش توی گوشم افتادن خودکار را شنیده بودم، کشیدم روی زمین. چند دقیقه ای طول کشید .. خودکار را پیدا نمی کردم. یک آن انگار قلبم سوراخ شده باشد، پاشنه ی کفش مردانه اش را روی استخوان های انگشتان دستم فشار میداد بازجو. فشار دردناکش از مفصل های دستم می رسید تا توی گوشم .. تا شقیقه ام تا توی رحمم.دندان به دندان می سائیدم تا آخ نگویم. برایم از هر چیزی مهم تر قوی بودنم بود در مقابلشان. پاشنه اش را روی انگشتان دستم چرخاند و کنار گوشم که تا زانوهایش می رسید پرسید: چیکار کنم دردت بیاد؟ لحنش متجاوزانه ترین لحنی بود که می شنیدم. یادداشتهای روزانه...ادامه مطلب
حسين وي در پستي نوشته بود:
«چرا بلد نيستيم كم دوست داشته باشيم؟ چرا بلد نيستيم كم دوست داشته بشيم؟
و چراهايى از اين دست...»
همين چند كلمه چندهفتهاي بود كه در كلهام وول ميزد و حالا دستش درد نكند
به بهترين شكل لبِ كلام گفته شد.
فكر اينكه چرا از اين جريان پرسرعت و قويِ خودمحورتر و فردگراتر شدن
و یادداشتهای روزانه...ادامه مطلب
بازار داغ و رقابتيِ مادر شايستهتر و بهتر بودن را كه بين دوستانم ميبينم، جايگاهي براي خودم پيدا نميكنم مگر اميد داشته باشم يك روز بعد از ظهر كه مادر شدم، آن عشق مادري اسطورهاي كه همگان از ناب و دركنشدني بودنش داد سخنها دادهاند، ظهور كند و به داد من هم برسد.
حالا جداي اين تلاشها و یادداشتهای روزانه...ادامه مطلب